در مدیریت شهری همواره مسئله تامین مالی پروژ های کلان شهری مطرح است . پروژه های زیر ساختی و راهبردی معمولا سرمایه بودجه قابل توجهی را به خود اختصاص می دهند و با توجه به محدودیت منابع مالی اجرای پروژه ها در زمان مطلوب محقق نمی گردد.
از دیر باز مدیران برای حل این مسئله راههای گوناگونی را تعریف و پیگیری نموده اند .
در ادامه برخی از روش های تامین مالی تعریف می گردد:
- تامین مالی از مسیر بودجه مصوب :
روش مرسوم در تمامی سازمان های دولتی و نیمه دولتی است . تصویب بودجه سالانه از محل ردیف های درآمدی تعریف شده و اجرای پروژه ها بر اساس آن .
از مهمترین ایرادات این روش محدودیت شدید منابع مالی، ریسک بالای آن ، اثر منفی آن بر سرعت اجرای پروژه و همچنین عدم امکان اجرای چندین پروژه به صورت همزمان میباشد.
- تامین مالی از مسیر فروش اوراق بهادار:
در این روش با دریافت موافقت بانک مرکزی سازمان اقدام به عرضه اوراق بهادار با سود تضمین شده می نماید. در این روش می توان سرمایه های خرد و سرگردان را متوجه پروژه نمود و همچنین با توجه به ارائه تضمین نسبت به نرخ سود انگیزه کافی در سرمایه دار ایجاد می شود . از مهمترین ایرادات وارد به این روش ریسک حاصل از تضمین سود و همچنین طی مراحل سخت دریافت مجوز از بانک مرکزی می باشد.
- تامین مالی با مشارکت بخش خصوصی :
این روش دارای انواعی است که با صرف نظر از ضوابط قراردادی فی مابین می توان به طور کل آن را مشارکت با بخش خصوصی نامید. در این روش با تعریف شرایط مورد رضایت طرفین می توان پروژه مورد نظر را اجرا نمود و همچنین درآمد نیز در حاشیه آن تعریف کرد . با استفاده از این روش سرمایه های بلوکه شده و کلان بخش خصوصی را می توان جذب نمود و در راستای اهداف سازمان به کار گرفت . از ایرادات این روش عدم امکان افزایش سرمایه به میزان بالا از سوی سرمایه گذار و همچنین عدم تمایل سرمایه گذار به حضور در پروژه های کلان و زیر ساختی که دارای سود تعریف شده دیربازده هستند را می توان اشاره نمود.
امروزه فارغ از مکاتب مختلف مدیریتی و دانش روز ، رویکرد مدیران کشورمان نسبت به مردم در حوزه مدیریت و تصمیم گیری به دو دسته کلی تقسیم می گردد .
گروه اول مدیرانی هستند که معتقدند مدیران بایستی به تنهایی تصمیم گیری نمایند و مسئله را حل کنند . این گروه معتقد است مدیر بایستی فاصله خود را با مردم حفظ کند و ارتباط بیش از حد با مردم را مضر می دانند.معمولا مسائل را با مردم در میان نمی گذارند و در فضای ارتباطی خود با مردم فاصله و حریم تعریف میکنند . اتاق هایی بزرگ با معماری شکسته ، میزهای بزرگ مدیریتی ، دکوراسیون و چینش خاص اتاق ، تعریف زمان خاص و محدود دیدار عمومی و ارجاع امور به سایرین جهت مواجهه کمتر از ویژگی های رفتاری این دسته از مدیران است که بر خواسته از اندیشه و نگرش ایشان است. این گروه ، مدیران را افرادی می دانند که بر مردم مدیریت می کنند و مردم را معمولا نا آگاه و بی نظر می دانند . از دستیابی مردم به اطلاعات ممانعت می کنند و از ارائه گزارش و پاسخ روشن به مردم ابا دارند . در حل بحران ها مردم را دخیل نمی کنند و بالعکس با استفاده از ابزار های مختلف مانند رسانه و عملیات های نرم و سخت سعی می کنند توجه مردم را از مسئله اصلی منحرف نمایند .در واقع مردم در امور مدیریتی ایشان نا محرم هستند .
"نجات در دو چیز است : زبانت را نگه داری و بر خطایت پشیمان شوی "
کلاس چهارم دبستان بودیم با هم دیگه مدرسه شهید محراب خان در محله میثم کوی طلاب درس می خوندیم . انگار از همون جا عاشق شخصیت شهید محراب شد !
دوره دبیرستان بودیم یک روز با هم رفتیم پیش استاد قرآن حسن آقا به نام حاج علی آقای مطلبی با هم دیگه کلی صوت مصطفی اسماعیل گوش کردیم . استادش نکات فنی رو بهش گوش زد میکرد البته من هیچی سر در نیاوردم
کتابهای ادبیات و زندگی علما رو زیاد می خوند . به من هم می داد بخونم . اطلاعاتش درباره علما زیاد بود . معلم ادبیات دبیرستانش خیلی قبولش داشت .
به دلیل چند سال ترک تحصیل از هم دوره ای های خودش در دبیرستان بزرگتر بود . اونجا با خیلی از نوجوان ها دوست شد . دوستی صمیمی . با خودم می گفتم آدم باید با بزرگتر از خودش بپره حسن چرا با این بچه ها راه میره . بعد ها فهمیدیم داشته کار تربیتی می کرده .
دوره دانشجویی کمتر می دیدمش . اون هم دانشگاه آزاد بردسکن حقوق قبول شد ولی نرفت .
رفت سربازی . محل خدمتش قرارگاه محمد رسول الله نیروی انتظامی بود . جایی که خیلی ها از اینکه برن اونجا سربازی وحشت دارن. در واقع محل عمده درگیری های قاچاق مواد مخدره . شب قبل از رفتنش رفتم خونشون که باهاش خداحافظی کنم . بهش گفتم تو که مربی آموزش نظامی بسیج بودی چرا پیگیری نکردی سربازی بری سپاه . خندید و هیچی نگفت . نمی دونم به خاطر بی مهری های برخی از دوستان بود که دوست نداشت بره سپاه یا اینکه می خواست وسط معرکه باشه . دیگه هم ازش نپرسیدم . کاش می پرسیدم چقدر وقت کم بود!